نکته سنجي هاي « زمخشري » در تفسير « کشاف


 

نويسنده : *دکتر محمد فاضلي




 

چکيده :
 

«زمخشري » ( 538 هجري ) ابرمرد تفسير و حديث و نحو و بلاغت در جوار خانه خدا تفسيري به نام « کشاف » تأليف کرد که به گفته ي خودش « در بين تفسيرهاي بي شمار بي نظير است ». اين اثر گران سنگ که به نويسنده اش جاويدانگي با عزت بخشيد و هنوز در لطايف و اسرار قرآن حرف اول را مي زند ؛ نگارنده را بر آن داشت تا مقاله ي حاضر را به گوشه هايي از نکته ها و راز و رمزهاي قرآن در « کشاف » به ترتيب زير اختصاص دهد :
1 ـ در ارتباط با حضور يا غيبت « واو » عطف در جمله هاي مشابه .
2 ـ در ارتباط با همنوايي و دمسازي لفظ و معني.
3 ـ در ارتباط با لطايف تکرار.
4 ـ در ارتباط با فراهنجاري همنشيني و همخواني کلمات.
5 ـ در ارتباط با گزينش يکي از دو عضو خانواده ي لغت که در ظاهر از اَولويّت کمتري برخوردار است .
$واژه هاي کليدي :
« واو» عطف ـ لفظ و معني ـ تکرار ـ همنشيني و گزينش
ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمد بن عمر زمخشري ( 1) ملقب به «« جارالله » (2) که او را امام کبير مسلّم در تفسير و حديث و نحو و لغت و بلاغت (3) و فخر خوارزم (4) مي خوانند ، و توانمند در هر علم و دانش ، سرآمد در هوش و قريحه (5) به حساب مي آورند ؛ در سال (467 هـ ) در « زمخشر » خوارزم به دنيا آمد (6) و در شب عرفه ي سال (538 هـ ) در گرگان خوارزم درگذشت . (7) از خراسان و عراق و حجاز ديدن کرد و به هر جا روي مي نمود ، بزرگان و دانشوران به ديدارش مي شتافتند . (8)
او بارها به زيارت خانه ي خدا شتافت و در آنجا مجاور شد ، شريف مکه سيد فاضل ، علي بن عيسي بن حمزه ي حسني ، مقدم او را گرامي مي داشت و از وي بهره مي گرفت . « شريف » اين علامه ي زائر را چنين مي ستايد. (9)
جميع قُرَي الدنيا سوي القريه التي
تبواها داراً فداءُ « زمخشَرا »
و احر بان تُزهي « زمخشر » بامريء
اذ عد في اسد الشّري زَمَخَ الشري (10)
زمخشري در يکي از سفرهايش به حج با تشويق شريف مکه که او را مي گويد : « در غياب تو بر آن بودم تا به خوارزم آيم و مرا در رسيدن به غرض و مراد ياري دهيد » (11) تفسير نامور و بي نظير (12) خود را در جوار خانه ي خدا ، در طول دو سال و سه ماه (13) تحت عنوان « الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل ، و عيون الاقاويل في وجوه التاويل » مي نويسد . خود وي تفسيرش را چنين معرفي مي کند .(14)
ان التفاسير في الدنيا بلا عدد
و ليس فيها ـ لعمري ـ مثل کشافي
ان کنت تبغي الهدي فالزم قراءته
فالجهل کالدّاء و الکشاف کالشافي
اهميّت اين تفسير که جاودانگي با عزت زمخشري مديون آن است ، مرا بر آن داشت که گفتارم را به گوشه هايي از نکته سنجينها و راز و رمزهاي اين اثر گرانبها اختصاص دهم؛ زيرا « هو المِسکُ ما کرّرته يتضوَّع »(16)
اين نکته سنجي ها را در مقاله ي حاضر ، مي توان در مسائل زير محصور کرد :
مساله ي اول : در ارتباط با حضور « واو » عطف يا غيبت آن در جمله هاي مشابه است ، مانند آيا ت زير :
الف ) و اذ نجيناکم من آل فرعون يسومونکم سوء العذاب يذبحون ابناء کم و يستحيون نساء کم و في ذالکم بلاء من ربکم عظيم (بقره / 49 )
ب ) و اذا انجيناکم من آل فرعون يسومونکم سوء العذاب يقتلون ابناء کم و يستحيون نساء کم و في ذالکم بلاء ... ( اعراف / 141)
ج ) و اذ قال موسي لقومه اذکروا نعمه الله عليکم اذا انجاکم من آل فرعون يسومونکم سوء العذاب و يذبحون ابناء کم و يستحيون نساء کم و في ذالکم بلاء ... ( ابراهيم / 6 )
چنان که ملاحظه مي شود مضامين هر سه آيه ، يکي است با تفاوتهاي بسيار جزئي از جمله :
1 ـ فعل نجات در آيه ي « بقره » ، « نجيناکم » و در « اعراف » ، « انجيناکم » و در « ابراهيم » ، « انجاکم » است .
2 ـ فعل پس از « سوء العذاب » در سوره ي « اعراف »، «يقتلون» و در دو سوره ي ديگر، « يذبّحون » است .
3 ـ فعل « يُذبّحون » تنها در سوره ي ابراهيم همراه حرف عطف آمده است .
« زمخشري » در ارتباط با مسأله ي « فصل و وصل » در اين آيات و نکته ي نهفته ي آن چنين متذکر مي شود: در صورتي که فعل پس از « سوء العذاب » فاقد « واو » عطف باشد ، آن را تفسير و توضيح « سوء العذاب » مي گيريم، و در صورت حضور « واو » عنايتي بيشتر متوجه معطوف خواهد بود و به منزله ي فردي بارز از جنس عذاب که تفوّقي آشکار دارد ، و گويا مي توان جنسي ديگر به حساب آورد ، تلقي مي شود . اين عنايت بيشتر محصول حضور « واو » عطف است و بس . (17)
سخن « زمخشري » در اين مورد نکته اي زيبا و لطيفه اي مطبوع است . و از وي براي رمزگشاييهايش به « لله درّه » ياد مي کنيم . شبيه نکته ي « جارالله » را در « معاني القرآن » « فرّاء » مي توان ديد ، نص عبارت وي چنين است :
« فمعني الواو انهم يمسهم العذاب غير التذبيح ، کانه قال : يعذبونکم بغير الذبح و بالذبح . فاذا کان الخبر من العذاب او الثواب مجملاً في کلمه ثم فسرّته فاجعل بغير الواو ، فاذا کان اولّه غير آخره فبالواو » (18)
خلاصه ي کلام « فرّاء » آن است که در صورت حضور « واو » عطف، عذاب فرعون تنها در «معطوف» محصور نمي شود . بر خلاف حالت غيبت « واو » که عبارت پس از « سوء العذاب »، بيان و تفصيل به حساب مي آيد و در ظاهر چيزي جز « تذبيح » نباشد .
اين دو قرآن شناس برجسته اگر چه با اين نکته سنجي خويش ، دري بر روي يکي از لطايف کلام الهي گشوده اند، اما هنوز مطلب به پايان نيامده و پرسش هاي زير در اين ارتباط بي جواب مانده است :
اولاً، هر سه آيه يک مطلب را ارائه مي دهند و يک خبر را گزارش مي کنند و آن برخورد ستمگرانه و سخت فرعون با بني اسرائيل است. ترديدي نيست اين برخورد يا محصور در « ذبح فرزندان » بني اسرائيل بوده که تناسب با حضور « واو » ندارد ؛ يا محدود به آن نيست و حضور « واو » را مي طلبد . بنابراين حضور و غيبت «واو » هر دو ـ در اين آيات چه معني دارد ؟
ثانياً ، چرا حضور « واو » به آيه ي سوره ي « ابراهيم » اختصاص يافته است ؟
شايد در پاسخ اين پرسش ها بتوان چنين اظهار نظر کرد . در مجموع آيات ، انحصار واقعي عذاب فرعون در« تذبيح » مورد نظر نيست ، زيرا در واقع فرعون جز « ذبح فرزندان » ستمهاي زياد ديگري را روا مي داشت، بنابراين حذف « واو » در آيات مربوطه ، تنها يادآوري مساله ي « تذبيح » است و اکتفا بدان ، نه انحصار واقعي چنان که ظاهر ساختار جمله آن را نشان مي دهد . اما حضور « واو » در آيه ي ابراهيم که موسي در آن قومش را مخاطب قرار مي دهد تا عذاب هاي گذشته ي فرعون را ـ که چشيده اند و کشيده اند ـ در برابر چشم آورند و نعمت خدا را ارج نهند، براي يادآوري همه ي ستمها است به صورت مجمل و مفصّل .
مسأله ي دوم : از نکته ها ، در ارتباط با همنوايي لفظ و معني است . « زمخشري » ذيل آيه ي : « فکبکبوا هم و الغارون » ( شعراء /24 ) که استقرار خدايان دروغين و پيروانشان را در دوزخ گزارش مي کند ،چنين مي آورد: واژه «کبکبه» تکرار شده ي کلمه ي «کبّ» به معني بر روي زمين غلتيدن است. اين تکرار حرف يا واج از اين روي صورت گرفته است تا تکرار مصداق و معني را نشان دهد و با آن هماهنگ گردد ، گويا آلهه و پيروانشان در ورود به دوزخ مکرر بر روي مي غلتند تا آنگونه در قعر آن جاي مي گيرند . (19)
مساله ي سوم : در ارتباط با لطايف تکرار است . « زمخشري » ذيل آيه ي :
« شهدالله انه لا اله الله الا هو و الملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم » (آل عمران / 8 )
تکرار « لا اله الا هو » را چنين توجيه مي کند : اولي براي اثبات وحدانيت و اختصاص آن به ذات الهي است ، دومي : که ذکرش پس از خبر اثبات وحدانيت و عدل آمده ـ اختصاص هر دو صفت مذکور را جمعاً به خدا نشان مي دهد. سپس وي دنباله ي آيه را : « العزيز الحکيم » موّيد نکته ي فوق به حساب مي آورد . زيرا « عزيز » به معني متفرد و غير مغلوب است، و « حکيم » به معني آن که کارهايش بر مبناي حکمت و داد باشد و از عدل در امور روي برنتابد . (20)
نگارنده در اين مورد مي افزايد : نکته ي جالب توجه در اين است که خداوند پس از اثبات وحدانيت و تفرّد براي خويش ، صفت عدل را پيش مي کشد و بر حضور آن، خود ، فرشتگان و صاحبان علم و معرفت را گواه مي گيرد . زيرا معمولاً تجربه نشان داده است که شخص متفرّد و بي رقيب ديري نمي پايد که گرفتار خودبيي و کبر و غرور و زورگويي مي گردد، و قوانين و مقررات را زير پا مي گذارد و به تعدي و تجاوز به حقوق ديگران روي مي آورد ، چنان که امروز آن را از قدرت هاي بي رقيب جهاني مي بينيم، اما خداوند که آفريدگار عالم است و خالق زمين و آسمان، در جاي ديگر مي نشيند ؛ او برپاي دارنده ي عدل و قسط است و حيات بخش آنها، رمز عدل و داد است و متجلي در آن صفات .
ديگر نکته ي جالب ، عرضه ي « تفرد وحدانيت » و « عدل و قسط » در اسلوب کنايي در پايان آيه است که معمولاً برهاني بلاغي محسوب مي شود و بليغ تر از تصريح .
مسأله ي چهارم : در راستاي فراهنجاري همنشيني و همخواني کلمات در نظم کلام است از آن جمله آيه ي :
« الذي جعل لکم الليل لتسکنوا فيه و النهار مبصراً ان الله لذو فضل علي الناس و لکنَّ اکثر الناس لا يشکرون » (مؤمن / 61 )
« زمخشري » ذيل اين آيه نکات زير را يادآور مي شود :
الف ) « ابصار » ـ بينا شدن ـ در حقيقت صفت مردمان در روز است نه خود « روز » بنابراين اسنادش به « نهار » مجاز است .
ب ) « ليل و نهار » با در نظر گرفتن و ملحوظ داشتن همنشيني « لتسکنوا فيه » و « مبصراً» که اولي به صورت « مفعول له » و دومي به صورت « حال » آمده است ، داخل در صنعت مقابله اند که شکل با هنجار و روشن آن در ظاهر ، همخواني و همرنگي عبارات پشت سر« ليل » و « نهار » است ، بدين معني که هر دو در قالب « حال » چون « ساکناً » و « مبصراً » يا در قالب «مفعول له » چون : « لتسکنوا فيه » و « لتبصروا فيه » آورده شوند .
«زمخشري » راز و رمز اين ناهنجاري ظاهري را چنين بيان مي کند :
عبارتها هر چند به ظاهر همخواني و همگرايي ندارند ؛ اما در معني همخواني آنها موجود است و از اين جهت « مقابله » برقرار. ديگر اين که چنانچه به منظور همخواني عبارت ها، فراهنجاري شکلي آنها از بين مي رفت ، هر دو در اين صورت حالت حقيقت يا مجاز را مي يافتند .
در صورت اول که « مبصراً » به « لتصبروا فيه » تغيير شکل دهد ، فصاحت و بار معني اسناد مجازي از بين مي رود ؛ و در صورت دوم که « لتسکنوا فيه » به « ساکنا » مبدل گردد ، اختلاط حقيقت و مجاز و عدم تشخيص آنها از يکديگر پيش مي آيد ، زيرا « ساکنا » هم از سر حقيقت مي تواند براي ليل به کار رود و هم از سر مجاز (21)
« زمخشري » در ذيل همين آيه بيرون از نکته ي فراهنجاري ظاهري ، به نکاتي ديگر نيز اشاره دارد از جمله انتخاب « لذو فضل » به جاي « مفضل » و « متفصل » و ديگر جانشين کردن « اکثر الناس » به جاي « اکثرهم » . باعث اولي را ملحوظ داشتن فضلي نامحدود که با هيچ فضلي برابر نباشد مي داند که جز از راه اضافه تحقق نيابد ، همچنان که موجب دوم را که تکرار انسان است ، تخصيص کفران نعمت پروردگار به وي به حساب مي آورد . (22)
مسأله ي پنجم : نکته سنجي در راستاي گزينش يکي از دو عضو خانواده ي لغت است که به ظاهر از اولويتي کمتر برخوردار مي باشد ، از آن جمله آيه ي :
« فلعلّک تارک بعض ما يوحي اليک و ضائق به صدرک ان تقولوا لو لا انزل عليه کنزٌ او جاء معه ملک انما انت نذيرٌ و الله علي کل شيءٍ وکيل » (هود / 12)
آيه در ارتباط با کافراني است که از سر عناد و لجاج ، نه طلب هدايت و راهنمايي ، آياتي را از پيامبر چون فرو فرستادن گنج و فرشته از آسمان ، مي طلبيدند و رسول خدا از در ميان گذاشتن آيات هدايت و دعوت الهي و گفتمان با چنين کوردلان و خفته خردان کراهت داشتند .
در اين آيه چنان که ملاحظه مي شود، واژه ي « ضائق » که از ريشه ي « ضِيق » آمده، در مقايسه با « ضيّق » که تقريباً هم معني هستند ـ از شهرتي کمتر برخوردار است و در استعمال و تداول مردم تا حدودي محجوب و دور از دسترس ، و از سوي ديگر جز اين يک مورد در قرآن نيامده است .
« زمخشري » به اقتضاي شيوه ي کارش در نکته سنجي ها و زيبايي شناسي هاي تفسيرش ، در کنار گزينش « ضائق » به جاي « ضيّق » در اين آيه توقف مي کند و علت گزينش را در اصول زير جستجو مي نمايد :
الف ) « ضائق » و « ضيق » هر چند عضو يک خانواده اند و صفتهاي فاعلي به ظاهر يکسان ؛ اما آنها در حقيقت دو تا ساخت متفاوت هستند با ابعاد مختلف در معني .
ب ) « ضائق » ساختي است که اصالت و ريشه در اسم فاعل دارد با القاي مفهومي حدوثي و ناپايدار در زماني محدود ؛ ولي « ضيق » ساختي است با پايه و مايه اي از صفت مشبّهه و مضموني نسبتاً استمراري و فراحدوثي .
از آنجا که کراهت رسول خدا از روبرو شدن و گفتگو با کفار و سيه دلان در مقاطعي خاص عارضي است و او بالطبع بر راهنمايي و دعوت گم گشتگان و کوردلان پاي مي فشارد و حريص مي باشد ، چنان که نظاير « افانت تکره الناس حتي يکونوا مومنين » ( يونس / 99 ) و « ما عليک الا يزکي » ( عبس / 7 ) از آن خبر مي دهد ؛ بنابراين گزينش « ضائق » به جاي « ضيّق » در آيه ي مورد نظر ، زيبا و بليغ آمده است که عروض و حدوث حالت نادر رسول خدا را در اين گاه به خوبي منعکس مي سازد .
« زمخشري» آنگاه در تاييد رمزگشايي خويش ، نمونه هايي را در مورد تفاوت ابعاد معنوي امثال اين دو ساختار و دو وزن ارائه مي دهد . (23)

پي نوشت ها:
 

1 ـ وفيات الاعيان 168/5 در طبقات المفسرين 315/2 به جاي « عُمَر » دوم از سر اشتباه « احمد » آمده است .
2 ـ انباه الرواه علي انباه النحاه 268/3 .
3 ـ وفيات الاعيان 168/5
4 ـ انباه الرواه 268/3 .
5 ـ بغيه الوعاه في طبقات اللغويين و النحاه 279/2.
6 ـ انباه الرواه 266/3 زمخشري از زادگاهش چنين ياد مي کند : دهي گمنام از روستاهاي خوارزم ، از پدر ـ خداوند او را رحمت کناد ـ شنيدم که عربي گذارش به آن ده افتاد . از اسم ده و کدخدايش پرسيد : گفتند : ده « زمخشر » و کدخدا « ردّاد » است . اسامي را خوش نيامد و گفت : « خيري در ( شر ) و ( رد ) نمي بينم » . سپس از آنجا دور شد . ( وفيات 171/5 معجم البلدان 147/3 ) در ماخذ اخير اسم کدخدا « رداء » ذکر و ضبط شده است .
7 ـ معجم الادباء 129/9 الکامل في التاريخ 97/11 .
8 ـ انباه الرواه 266/3 بغيه الوعاه 279/2 معجم الادباء 126/19 مختارات شعراء العرب، مقدمه محقق ، به نقل از« مناقب الادباء» ابن الانباري .
به گفته ي « ياقوت » هنگامي که « زمخشري » سر راهش به حج وارد بغداد مي شود، شريف ابوالسعادات هبه الله بن الشجري ( 450 ـ 542 هـ ) از نوادگان علي ابن ابيطالب و فضلاي نامدار روزگار ـ به ديدارش مي آيد و مقدمش را گرامي مي شمارد ، ميهمان تازه وارد را به ابياتي از جمله بيت زير از « متنبي » مي ستايد :
و استکثر الاخبار قبل لقائه
فلما التقينا صغر الخبر الخير
پيش از ديدار ، وصفها و گزارشها را عظيم مي شمريدم ، چون ديدار دست داد تجربه و مشاهده ، شنيدنيها را خوار داشت . اما در نقل از « مناقب الادباء » اين زمخشري است که به ديدار « ابن الشّجري » مي رود .
9 ـ انباه الرّواه 266/3 و 268 .
10 ـ ترجمه ي اشعار :
همه ي روستاهاي دنيا به جز آنچه « محمود » در آن جاي گرفت ، فداي « زمخشر» باد .
11 ـ مقدمه ي « کشاف » از خود زمخشري.
12 ـ وفيات الاعيان 168/3.
13ـ مقدمه ي « کشاف ».
14 ـ معجم الادباء 129/19.
15 ـ ترجمه ي اشعار :
تفسيرها در دنيا اگر چه بي شمارند؛
به جان خود قسم « کشّافم » را ندارند.
اگر هدايت جويي خواندنش را درياب
ناداني ، درد و «کشاف» هست درمان.
16 ـ شرح جامي بر کافيه ي ابن حاجب ، ص 20، صورت کامل بيت چنين است :
اعد ذکر نعمان لنا ان ذکره
هو المسک ما کررته يتضوع
ترجمه ي شعر :
سخن از « نعمان» را دوباره بازگوي که يادش مشکي است؛ هر چه تکرار کني بوي خوش مي پراکند .
17 ـ کشاف 540/2 .
18 ـ معاني القرآن 68/2 ـ 69 .
19 ـ کشاف 322/3.
20 ـ همان 346 ـ 344/1.
21 ـ همان 176/3.
22 ـ همان 176/3.
23 ـ همان 382/2.
*استاد زبان و ادبيات عرب دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد
 

منابع و مآخذ :
1 ـ الاعلام : خير الدين الزَّکي ، دارالعلم للملايين ، بيروت، لبنان ، چاپ ششم ، 1984 م.
2 ـ انباه الرواه علي انباه النجاه ، جمال الدين ابوالحسن علي بن يوسف القفطي، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم. دارالفکر العربي ، قاهره ، چاپ اول ، 1406 هـ ، 1986 م.
3 ـ بغيه الوعاه في طبقات اللغويين و النحاه جلال الدين عبدالرحمن السيوطي، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، المکتبه العصريه ، صيدا، بيروت ، 1419 هـ 1988 م.
4 ـ طبقات المفسّرين ، شمس الدين محمد بن علي بن احمد الدّاوودي ، دارالکتب العلميه ، بيروت ، لبنان ، بي تا.
5 ـ الفوائد الضيائيه ، معروف به شرح جامي بر «کافيه» ابن الحاجب، عبدالرحمن جامي ، طبع محمد کاظم، ايران، بي تا.
6 ـ الکامل في التاريخ عزّالدين ابوالحسن علي بن ابي الکرم محمد بن محمد بن عبدالکريم بن عبدالواحد الشيباني المعروف به « ابن الاثير » دار صادر ، بيروت ، بي تا.
7 ـ الکشّاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التاويل: الامام جارالله محمود بن عمر الزمخشري ، افست ايران ، بي تا.
8 ـ مختارات شعراء العرب ، ابن الشجري هبه الله ، ابوالسّعادات ، تحقيق علي محمد البحاوي ، دارالجيل ، بيروت ، 1412 هـ 1992 م.
9 ـ معاني القرآن: ابوزکريا ، يحيي بن زياد الفرّاء دارالسرور ، بيروت ، لبنان ، بي تا.
10 ـ معجم الادبا: شهاب الدين ياقوت بن عبدالله الحموي رومي بغدادي ، دارالفکر ، بي تا.
11 ـ معجم البلدان ، ـــــــــ ، داراحياء التراث العربي ، بيروت ، لبنان ، 1339 هـ ، 1979 م.
12 ـ وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان : ابوالعباس شمس الدين احمد بن محمد بن ابي بکر بن خلکان تحقيق دکتر احسان عباس ، دارالثقافه، بيروت ، 1968 م.
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 22